محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 18 سال و 9 روز سن داره
احمد رضااحمد رضا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات من

مجلس ترحیم

1392/9/12 0:56
نویسنده : محمد رضا
396 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان

امیدوارم که حالتون خوب باشه و غمی نداشته باشین. پدر بزرگ من بعد از گذشت 3 ماه که در کما بود به رحمت خدا رفت .خدا رفتگان شما رو بیامرزه .روز در گذشت ایشان هشتم آذر بود روز جمعه و روز شهادت امام سجاد علیه السلام .ایشان مردی مهربان و صبور و مردی با خدا بودش.از اونایی که اهل جبهه و حنگ بود و عاشق امام خمینی ره .مردی مومن بود و اهل خواندن دعای کمیل و توسل . بابا میگه علاقه به خواندن قرآن رو از صدای تلاوت قران بعد از نماز صبح اون پیدا کرده . منم جزء سی رو بلدم بخونم . خوندن قرآن به آدم آرامش میده و اونو به خدا نزدیک میکنه.بابا بزرگم در ماه محرم به دیدار خدا رقت و بازبان تشنه . تو این سه ماه هرگز از دهانش چیزی ننوشید و نخورد.دکترا گلوی اونو پاره کرده بودند تا از راه گلو نفس بکشه و یه شیلنگ از راه بینی گذاشته بودند تا به اون آب و غذا بدن .نمی دونم تو این 3 ماه ما رو میدید می شناخت یا نه. چون نگاهش خیره بود و عکس العملی به حرکات دست ما و نور نشون نمیداد.ولی الان میدونم اون از اون بالا همه ما رو می بینه و همه رو بهتر از ما میشناسه .میدونم جاش خوبه چون پیش خداست .منم سعی میکنم مثل بابا بزرگم زندگی کنم و انسانی مومن به خدا باشم تا وقتی پیش خدا میرم مردم از من به خوبی یاد کنن . شما هم اینجوری باشین بچه ها.اگر بلدین یه فاتحه هم واسه اون بخونین ثواب داره .اول سوره حمد بعد قل هوالله اخد رو میخونین .ممنون

روی برگه ترحیم اون این شعر نوشته بود که بابام انتخاب کرده بود :

پدر رفتی و ما را در غمی سنگین رها کردی

برو دست خدا همراه تو بابا

که تو هرگز دلی را با کلام خود نیازردی

برو یادت مرا کافیست

 

زنده وپایدار باشین دوستان .....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

کوثر
16 آذر 92 15:34
خیلی مطلب زیبایی نوشتی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات من می باشد