محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 18 سال و 9 روز سن داره
احمد رضااحمد رضا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات من

مراسم 22 بهمن 93

1393/11/22 15:39
نویسنده : محمد رضا
93 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان

امروز 22 بهمن ماه بود . منو داداشم بعد از خوردن صبحونه لباس پوشیدیم و با بابا و مامانمون رفتیم به راهپیمایی . خیلی شلوغ بود. زنها و مردان زیادیاومده بودند . اطراف مردم رو نیروهای بسیجی گرفته بوودند تا از آنها محافظت کنن.ما قاطی جمعیت شدیم . راستی یادم رفت بگم ما دو تا بادبادک رو که باد از دست جلویی ها گرفته بوده روی زمین داشت می رفت که گرفتیم و ما هم مانند بچه های دیگر صاحب بادبادکهای رنگی شدیم . ولی هرچه کردم نتونستم پرچم بگیریم . تمام شده بود .همه بچه ها داشتند ولی به ما نرسید.جمعیت تو خیابونحرکت میکرد و فریاد میزد (( الله اکبر )) .روز 22 بهمن روز بزرگی برای ماست در این روز انقلاب ما بر رژیم ستم شاهی پیروز شد و ما هر ساله به یاد آنروز جشن میگیریم .جمعیت به نزدیک حسینیه ثارلله که رسید متوقف شد و تعدادی از بسیجیان پریدند روی دیوار و پرچم امریکا و اسراییل را آتش زدند. راستی زیر پای مردم در خیابون تعدادی پرچم اسراییل و امریکا هم بود که از قبل گذاشته بودند تا زیر پای مردم له بشه . تعدادی از بچه ها بعد از گذشتن جمعیت پریدن و بنرهای چسبیده به زمین رو پاره پاره کردند و مرگ براسراییل گفتن.جمعیت از وسط بازار گذشت و بعد در مقابل جایگاه سخنرانی آقای تابش امام جمعه شهرمان ایستاد تا قطعنامه خونده بشه.مراسم با خوندن قرآن شروع شد و بعدش سرود های انقلابی و بعد هم سخنرانی و در آخر قطعنامه. باد شدیدی می آمد و هوا غبار آلود بود خوزستان ما همیشه هوا اینجوریه من ماسک داشتم و داداشم نداشت.بخاطرهمین هم ما دیگر تا اتمام برنامه نماندیم و راهی خونه شدیم.راستی بچه ها تعدادی از عکسهامو واستون میزارم .تا بعد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات من می باشد