محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 18 سال و 5 روز سن داره
احمد رضااحمد رضا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات من

راهپيمايي

1391/11/22 15:24
نویسنده : محمد رضا
151 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان

امروز صبح زودتر از خواب بيدار شدم تا به همراه خانواده به راهپيمايي  برم .لابد مي پرسين چه راهپيمايي. خوب 22 بهمن ديگه . در اين روز مردم ما بر شاه ظالم پيروز شدند و هرساله اين روز را گرامي ميدارند. خلاصه من و احمد رضا به همراه  مامانم و بابا رفتيم قاطي مردم . خيلي شلوغ بود و همه شعار ميدادن.بعضي از بچه ها بابادكهايي داشتند با برچم ايران  .من هر چه چش چش كردم نتونستم ببينم اينارو از كجا آوردن. خلاصه هر طوري بود يه عكس رهبري گيرم اومد و اونو بالاي سرم نگهداشتم.جمعيت داشت به سمت مصلاي جمعه مي رفت . صف زنان و مردان از هم جدا بودند. يعني اول مردان بودن بعد هم زنها.ولي ما چون خانوادگي اومده بوديم آخر جمعيت مردا بوديم و اول جمعيت زنها.بودن خانواده هاي مثل ما .جمعيت به مصلا كه رسيد اعلام شد كه مي خواهند قطعنامه رو بخونن . قطع نامه يه مطلبيه كه به نمايندگي از جمعيت بعضي از شركت كننده ها مي نويسند و آخر كار براي همه مي خونند و مردم با شعار الله اكبر مطالبش رو تاييد مي كنن.تا مراسم سخنراني مسولين شهر شروع شد .بابام گفت كه بريم هم آبي بخوريم تو مصلا و هم نمايشگاه دهه فجر رو يه نگاهي بندازيم.جاتون خالي بد نبودش نمايشگاه. بعد هم چون هوا گرم بود ديگه تا انتهاي سخنراني نمونديم و به منزل برگشتيم .

راستي 22 بهمن بر شما هم مبارك باشه دوست عزيز.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات من می باشد